معبود

وبلاگ قبلی بعد از 4 سال تعطیل شد، دوباره شروع میکنم. اینبار جدی

معبود

وبلاگ قبلی بعد از 4 سال تعطیل شد، دوباره شروع میکنم. اینبار جدی

آخر سالی



امروز یکی از سکانس های زندگیم اتفاق افتاد که باید کراپ بشه، قاب کنی بزنی یه گوشه 


امروز توی بوتیک یکی از دوستام بودم، داشتیم میگفتیم میخندیدیم، خیلی معمولی و خوش! که یهو یه نفر اومد تو و اون خندیدن ها رو که خراب کرد هیچ، امشب رو هم کوفتم کرده ... اصلا تا با هم روبرو شدیم لبخندم بطور سریع و سیری تبدیل شد به یه چهره ی خیلی خیلی جدی ... 









سال نو 1



 خدا یه کمکی به من کنه تا قبل از عید بتونم دل 2 نفرو شاد کنم و دل خودمو راضی ! 





اف . بی . ای دانشگاه




دختره زنگ زده میگه یه حرفهایی تو خوابگاه شنیدم که خیلی ناراحت شدم. میگه شنیدم شما واتساپ ها و وایبرها و سایت هایی که ما میریم رو چک میکنید و مکالمات ما رو گوش میدین  در جواب میخواستم بهش بگم شما یا یه جاییتون خُله یا یه جاییتون رو زدین به خُلی یَت ... که نشد بگم. اما قهوه ایش کردم.  




سخن آغازین! ههه


این اولین یادداشت من است، وبلاگ قبل بعد از 4 سال تعطیل شد، ما از اونا نیستیم که "یهو میزنن کل وبلاگو پاک میکنن و توش مینویسن : لعنت بر پدر و مادر کسی که این وبلاگ را باز کند" . فقط تعطیلش میکنیم و ولش میکنیم به حال خودش  گِل بخوره.


اول سال 2014 تو حال و هوای کریسمس یه تصمیم مهم گرفتم که خیلی خوب بود.


اینم یکی از تصمیم های  عید 1394 ، امیدوارم همه چی بره رو روال



وقتی میدونی در هر صورت بازنده حساب میشی، جون کندن واسه اینکه برنده باشی معنی نداره، بهتره قبول کنی بازنده ای و بری پیِ کارِت. 


کات